|
جمعه 14 شهريور 1398برچسب:, :: 13:28 :: نويسنده : تینا
دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت اي دختر بهار حسد مي برم به تو عطر و گل و ترانه و سر مستي ترا با هر چه طالبي بخدا مي خرم ز تو بر شاخ نوجوان درختي شكوفه اي با ناز ميگشود دو چشمان بسته را ميشست كاكلي به لب آب تقره فام آن بالهاي نازك زيباي خسته را خورشيد خنده كرد و ز امواج خنده اش بر چهر روز روشني دلكشي دويد موجي سبك خزيد و نسيمي به گوش او رازي سرود و موج بنرمي از او رميد خنديد باغبان كه سرانجام شد بهار ديگر شكوفه كرده درختي كه كاشتم دختر شنيد و گفت چه حاصل از اين بهار اي بس بهارها كه بهاري نداشتم خورشيد تشنه كام در آن سوي آسمان گويي ميان مجمري از خون نشسته بود مي رفت روز و خيره در انديشه اي غريب دختر كنار پنجره محزون نشسته بود نظرات شما عزیزان: ارسلان قاسمی
![]() ساعت16:55---23 شهريور 1393
آبجی جون کارت حرف نداره
پاسخ:ممنون حنانه احدی
![]() ساعت16:54---23 شهريور 1393
کارت عالیه عزیزم
![]() ![]() پاسخ:سام حنانه جون ممنون که به وبم سر زدی بیتا
![]() ساعت8:31---15 شهريور 1393
تینا خانوم فوق العاده بود عزیزم
به سایت منم سر بزن خودت آدرسشو بلدی می دونم بازم میگم عالی بود
روزت مبارک تینا جونم
پاسخ:ممنون
روزت مبارک تینا جون
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پاسخ:مرسی عزیزم روز خودتم مبارک
![]() |